جدول جو
جدول جو

معنی تخلص کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تخلص کردن
(تَ)
ذکر نمودن شاعر تخلص خود را در شعر. (ناظم الاطباء). رجوع به تخلص شود
لغت نامه دهخدا
تخلص کردن
ذکر نمودن شاعر نام خود را در شعر
تصویری از تخلص کردن
تصویر تخلص کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
خلاف کردن. بازپس ایستادن از وعده و عهد و امری:
بر چهرۀ ما خاک در دوست گواه است
کز طاعت میخانه نکردیم تخلف.
علی خراسانی (از آنندراج).
رجوع به تخلف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقلا کردن
تصویر تقلا کردن
کوشیدن کوشیدن سعی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملخص کردن
تصویر ملخص کردن
شرح و بیان کردن (باختصار) : (پس وصف معقولات کرد و ملخص کردشان) (منصفات بابا افضل 391: 2)، خلاصه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جاوید کردن جاودان کردن جاویدساختن جاودان کردن: شاعران و نویسندگان نام نیک او را مخلد کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلع کردن
تصویر مخلع کردن
تنپوش دادن خلعت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
رها کردن، نهفت گزیدن (نهفت خلوت) آبشتیدن خالی کردن، رها کردن: بوسیلت ایشاج وصلت و اشتباک قرابت شفیع شدند تا او را مخلی کردند و اقطاعاتی که داشت بر او مقرر گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلی کردن
تصویر تجلی کردن
گرازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولی کردن
تصویر تولی کردن
دوستی کردن، روی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلخیص کردن
تصویر تلخیص کردن
ژاویدن خلاصه کردن مختصر کردن کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفحص کردن
تصویر تفحص کردن
کاوش کردن جستجو کردن بررسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلم کردن
تصویر تکلم کردن
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
نادرستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رهانیدن، باز پس گرفتن رهاکردن نجات دادن، بتصرف در آوردن: طغرل چون شهر ری را مستخلص کرد ابراهیم ینال را بهمدان فرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظلم کردن
تصویر تظلم کردن
شکایت کردن (از ظلم) داد خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیط کردن
تصویر تخلیط کردن
فتنه کردن، دو بمهزنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
خالی کردن وا گذاشتن: (خانه را تخلیه کرد)، خالی و ترک کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترخیص کردن
تصویر ترخیص کردن
پروادادن هشتن، ارزان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخطی کردن
تصویر تخطی کردن
گذشتن در گذشتن تجاوز کردن: (تخطی از اوامر مکن)
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کردن، بساط خود را بر چیدن، ساکت ماندن، یا تخته کردن دکان. بند کردن دکان بستن آن تعطیل کردن آن، جمع کردن بساط خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلد کردن
تصویر تقلد کردن
بعهده گرفتن بگردن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلف کردن
تصویر تخلف کردن
خلاف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخته کردن
تصویر تخته کردن
((~. کَ دَ))
بستن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین
خلاف کردن، سرپیچی کردن، بدعهدی کردن، خلاف وعده کردن، خلف عهده کردن، بازماندن، دنبال افتادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
Discharge, Evacuate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
Cheat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
разряжать , эвакуировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
обманывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
schummeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
entladen, evakuieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
вивантажувати , евакуювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
обманювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
rozładować, ewakuować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
oszukiwać
دیکشنری فارسی به لهستانی